آنچه در پی میآید، قسمت دیگری از تاریخچهی حزب الله است. این سلسله مطالب، ترجمهای است از کتاب «رزمندگان خدا؛ حزب الله از درون؛ 30 سال نبرد ضد اسرائیل»، نوشتهی نیکلاس بلانفورد؛ که در عین نوشته شدن توسط یک پژوهشگر غربی (که بعضا با مواضع حزب زوایای جدی داشته و گاهی در درک عمق ایدئولوژی اسلامی ناتوان بوده و در برخی موارد نیز تحت تاثیر شایعات ضد مقاومت واقع شده) مجموعا اطلاعات مفید و ذیقیمتی در بارهی تاریخچهی حزب الله ارائه میکند. قسمت بیست و ششم را میخوانیم:
جنگ فناوری حزب الله و ارتش اسرائیل در موضوع بمبهای کنارجادهای
بمبهای کنارجادهای، کشندهترین سلاح حزب الله محسوب میشد و بیشترین تلفات [در صفوف دشمن] نیز حاصل همان بمبها بود. [این بمبها] غالبا هم به روش «کلایمور» کار گذاشته شده و سمت و سوی اصلی انفجاریاش یک طرف بود و در لحظهی انفجار، صدها کرهی فولادی [که به عنوان ترکش عمل مینمود] را پرتاب میکرد. بُرد کُشندهی یک بمب متوسط، در سمت جلو به 45 متر و برد کُشندهی آن در جهت عقب، به 13.5 متر میرسید.
از سال 1991 به بعد، جنگ تکنولوژیک شدیدی بین مهندسان مواد منفجره در حزب الله و مهندسان مواد منفجره در ارتش اسرائیل آغاز شد. نیروهای بمبیاب ارتش اسرائیل با سگهای آموزشدیده [که بوی مواد منفجره را استشمام میکردند] تجربه و توانمندی بالایی در پیدا کردن مواد منفجره و سیمهای مورد استفاده برای انفجار آن به دست آوردند. در مقابل [نیروهای] حزب الله هم شروع کردند به مخفی کردن مواد منفجره داخل صخرههای مصنوعیای که از پشمشیشه ساخته شده و به صورتی شکل داده و رنگآمیزی شده بود که به شکل عوارض طبیعی [و] صخرههای آهکی جنوب لبنان به چشم می آمد.
وسایل استتار صخرهای، ساده و کارآمد بود. یونیفل [نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در جنوب لبنان] آنها را بمبهای «دبّاس» میخواند. این اسم برگرفته از نام فروشگاهی در بیروت بود که سنگهای زینتی خانگی میفروخت. این صخرههای مصنوعی ساخته شده از پشمشیشه، داخل روکشهای پلاستیکی عايق قرار داده شدهرو مواد منفجره داخل آن کار گذاشته میشد. وقتی این صخره[های مصنوعی] را روی زمین میگذاشتند ممکن نبود فرق آن را با صخرههای واقعی تشخیص داد.
از آگوست 1991، حزب الله به صورت منظم شروع به استفاده از دستگاههای انفجار از راه دور برای انفجار بمب های کنار جادهای کرد و با این کار، از استفاده از سیم (که میشد آن را پیدا کرد) بینیاز شد. ارتش اسرائیل هم در مقابل تلاش کرد در مسیر انفجار از راه دور این بمبها [توسط حزب الله] مانعایجاد کند، به این شکل که ارتش اسرائیل شروع کرد به ارسال امواج گستردهی فرکانسهای بیسیم (از مراکز شنودی که بر روی قلههای کوه حرمون تاسیس کرده بود) تا به این شکل، بمبها را پیش از زمانی که حزب الله میخواست، منفجر کند. پس از آن نیز اسرائیلیها، استفاده از هواپیماهای بهبودیافتهی C-47 (دارای سنسورهای چند طیفی) را برای شناسایی الکترونیک در آسمان جنوب لبنان آغاز کردند.
در مقابل، حزب الله باز مدتی به استفاده از سیم و انفجار به وسیلهی تشکچههای فشاری [که با عبور از روی آن، بمب منفجر میشود] رو آورد ولی مدتی بعد و از اواسط سال 1993 مجددا سیستم کنترل از راه دوری که رمزگذاریاش ارتقا یافته بود را به کار گرفت. روی بمبها هم دستگاههای دریافت و گمراهسازی [سیگنالها] نصب میکرد تا تلاشهای اسرائیل برای بازسازی دستور انفجار، ناکام بماند. در ادامه، مهندسان حزب الله اقدام به بهبود بمبها کردند و این امکان فراهم شد که بتوان آنها را از طریق امواجهای بیسیم چند موجی منفجر کرد. [...]
در سال 1995، حزب الله بمبهایش را به دستگاههای دریافت [سیگنال] بیسیمی که از گوشیهای تلفن همراه ارسال میشد مجهز کرد که میشد با آن، اقدام به انفجار کرد. اسرائیل هم به نوبهی خود شروع به پخش امواج دستگاه تلفن همراه از هواپیمایی که در اتفاع بالای در آسمان جنوب لبنان پرواز میکرد نمود [تا این بمبها، پیش از دستور حزب الله و منفجر شوند.]
با پیشرفت فناوری و کمحجم شدن [دستگاهها،] ارتش اسرائیل نفربرها و تجهیزات زرهی خود را نیز به دستگاههای ارسال امواج تلفن همراه مجهز کرد [تا پیش رسیدن به بمب، آن را منفجر کند]، [حالا دیگر] حتی سربازان پیاده هم میتوانستند این دستگاه را در کولهپشتیهایشان حمل کنند.
تاکتیکهای جالب در بمبگذاری کنار جادهای
تاکتیک بمب «هفته دقیقهای» یکی از تاکتیکهای متعدد حزب الله برای کارگذاشتن بمبهای کنارجادهای محسوب میشد. در این تاکتیک، بمب اول در کنار هدف (مثلا یک گشتی ارتش اسرائیل) منفجر میشد [و از همان لحظه] دستگاه زمانی در بمب دوم که در محلی نزدیک کار گذاشته شده بود شروع به کار میکرد. بمب دوم هم پس از گذشت هفت دقیقه یعنی زمانی که نظامیها از شوک انفجار اول بیروت آمده و شروع به درمان مجروحان کرده بودند منفجر میشد.
یک تاکتیک دیگر بمبگذاری کنار جادهای هم وجود داشت. در آن تاکتیک، بمب طوری کار گذاشته میشد که گشتی ارتش اسرائیل یا ارتش لبنان جنوبی [گروه شبهنظامی همپیمان اسرائیل] میتوانست آن را ببیند. وقتی مشغول خنثی کردن این بمب میشدند، بمب دوم که به خوبی پنهان شده بود منفجر میگردید.
کشته شدن یکی از فرماندهان ارتش لبنان جنوبی با تلهی فریبندهی حزبالله
در برخی از کمینهایی که به وسیلهی بمبهای کنارجادهای صورت میگرفت، فریبهای کشندهای نیز به کار میرفت. مثلا در 21 مارس 1994 [1 فروردین 1373]، یکی از نیروهای ارتش لبنان جنوبی، از منطقهی کنار رودخانه لیتانی در غرب مرجعیون صدای شلیک چند گلوله شنید. در پی آن، فارس ابوسمرا، رئیس تیپ 20 ارتش لبنان جنوبی در بخش شرقی، یک گشتی برای تحقیق دربارهی اینکه چه کسی گلولهها را شلیک کرده به راه انداخت.
ابوسمرا یک [مسیحی] مارونی از اهالی القلیعه بود که از سال 1976 در این گروه شبهنظامی خدمت میکرد. او افسر سرسختی بود که اصرار داشت خود جزو اولین کسانی باشد که دربارهی حوادث رخ داده در منطقهی مسئولیتش تحقیق میکند و این بر خلاف نظر متین همکارانش در ارتش لبنان جنوبی و ارتش اسرائیل بود.
ابو سمرا جلیقهی خبرنگاری را روی لباس نظامی زیتونی رنگش به تن کرد [به عنوان پوشش] و کلاه جنگی را هم محکم روی سرش گذاشته و سوار نفربر زرهی شد. کاروان [گشتی تحقیق] که متشکل از 2 نفربر زرهی و 2 مرسدس بنز بود از مقر فرماندهی تیپ بیستم بیرون آمده و به سمت محل شلیک گلوله در اطراف لیتانی حرکت کردند.
به محض رسیدن، نیروهای ارتش لبنان جنوبی در چمنزارهای مجاور پخش شدند تا مطمئن شوند رزمندهای [از نیروهای حزب الله] در آنجا باقی نمانده است. آنها در چند قدمی جاده، خونی که روی زمین ریخته بود و یک مسلسل MK-47 و جعبه مهماتش را پیدا کردند. مسلسل و مهماتش را در صندوق عقب یکی از مرسدسها گذاشتند.
وقتی هیچ چیز دیگری پیدا نشد، ابوسمرا جلیقهی خبرنگاری و کلاه جنگیاش را برداشت و در ماشین مرسدس نشست تا به مقر فرماندهی برگردند. اما کاروان آنها چند صد متری بیشتر حرکت نکرده بود که انفجار قویای [توسط بمبای کناره جادهای] در کنار ماشین ابو سمرا صورت گرفت. این فرمانده ارتش لبنان جنوبی در جا کشته شده و دو نیروی دیگر او هم زخمی شدند.
پس از انفجار، یکی از نیروها که به آن مسلسل MK-47 مشکوک شده بود، آن را از صندوق عقب ماشین برداشت تا بررسی کند اما وقتی آن را بلند کرد، مسلسل هم جلوی صورتش منفجر شد و او و دو تن دیگر از نیروها را که در نزدیکیاش ایستاده بودند کشت.
در حقیقت گذاشتن کمین با استفاده از بمب[های کناره جادهای] یک تلهی کارآمد محسوب میشد. حزب الله میدانست که ابوسمرا خودش را به سرعت به صحنهی حادثه میرساند. لذا نیروهای حزب الله به داخل نوار مرزی [اشغالی] نفوذ کرده و بمبها را کار گذاشته و در مسلسل هم بمب تعبیه کردند و خون مرغ روی زمین ریختند و بعد چند گلولهی هوایی هم برای جلب توجهها شلیک کردند. این گروه [که در جایی در آن نزدیکی کمین کرده بودند] رسیدن گشتی ارتش لبنان جنوبی را دیده بودند ولی ابوسمرا را فقط وقتی شناختند که کلاه جنگیاش را برداشت.
بمبگذاریهای ارتش اسرائیل ضد رزمندگان حزب الله
البته ارتش اسرائیل هم از بمب ضد رزمندگان حزب الله استفاده میکرد. آنها هم نمونهایی شبیه همان صخرههای مصنوعی ساخته شده از پشم شیشه را درست کرده و آنها را در مسیرهایی که حزب الله برای نفوذ [به داخل منطقهی اشغالی] استفاده میکرد قرار میدادند.
در سال 2001 [یعنی کمتر از یک سال پس از عقبنشینی اسرائیل از لبنان] یک شرکت مینروبی یکی از بمبهای ارتش اسرائیل را که در کنار یکی از جادههای جنوب لبنان کار گذاشته شده بود کشف کرد. این بمب از مجموعهای از مواد منفجره به وزن حدود 10 کیلوگرم تشکیل میشد و ظاهرش شبیه یک چرخ فولادی بود و در حاشیهی آن کرههای فولادی کار گذاشته بودند [تا به عنوان ترکش عمل کند]. این بمبِ مجهز سیستم ضد پارازیت، به وسیلهی سیم به 19 مین ضد نفر متصل شده بود که در شعاعهای متحدالمرکزی به صورت شعاع دولاب کار گذاشته شده بودند. این بمب در تمامی جهتها و تا مسافت بیش از 90 متری عملکرد کشنده داشت.